در ثبت رویدادهای تاریخی آمده در سال 1260 قمری در شهر شیراز، شخصی به نام علیمحمد شیرازی مدعی مقام بابیت امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) برای خود شد. وی در ادامهی این ادعا، پا را فراتر نهاده و در فاصلهای حدود چهار سال، ادعای مهدویت خویش را نیز مطرح ساخت!(1)اما در این میان، آنچه سبب شد تا علیمحمد شیرازی، بدین ادعا نیز بسنده نکند، واقعهی بدشت بود.(2) آشوبگرانی به نام علیمحمد شیرازی، وقایعی را در بدشت رقم زدند که حاصل آن، افزایش جرأت علیمحمد شیرازی و بروز ادعای نبوّت در او بود. از اینروی در ادامه، به شرح زمینههای بروز ادعای نبوت در علیمحمد شیرازی، خواهیم پرداخت.
پس از انتشار دعاوی علیمحمد شیرازی، پیروان او پیوسته برای تبلیغ، بدین سو و آن سوی میرفتند. آنها در قالب یک کاروان میکوشیدند که در هر شهر و دیاری، به جمعآوری مُرید بپردازند. یکی از معروفترین مبلّغان بابیه، زنی به نام زرّینتاج برغانی بود که به واسطهی زیبایی و خوشگفتاری، توانست بیشترین تأثیر را در جذب افراد عامّی، به بابیه داشته باشد. وی از همسرش جدا شده و فرزندانش را رها کرده بود و با پیروی از باب یک مبلغ تمام عیار بود . (3)
در سال 1264 ق، پیروان علیمحمد شیرازی در دشت بدشت دور هم جمع شدند تا بر سر چند موضوع توافق حاصل کنند. مهمترین بحث آنها، بحث در تکالیف دینی و فروعات اسلامی بود. مسئلهی دیگر این بود که با همفکری، دریابند که بالأخره باب (علیمحمد شیرازی) کیست؟!(4)جالب اینجاست که پس از اینهمه تبلیغ، در حالی که همکیشانشان در حال شورش و قتل و غارت بودند و این کارها را به اسم باب انجام میدادند، آنها تازه قرار بود بفهمند که برای چه کسی مشغول این امور شدهاند!
به این ترتیب، هشتاد نفر بابی به مدت 22 روز میهمان حسینعلی نوری (که بعدها مدعی نبوّت شد و بهائیت را به عنوان انشعابی از بابیگری تأسیس نمود) شدند.(5)حسینعلی نوری در بدشت، پیشنمازی بابیان را به عهده داشت و این نکته، خود حکایت از آن دارد که علیمحمد تا این زمان، هنوز ادعای نسخ اسلام را مطرح نداشته است. با این وجود، گروهی از بابیان ذینفوذ مانند حسینعلی نوری و زرّینتاج، تصمیم گرفتند که دیانت اسلام را منسوخ اعلام و بر بیتکلیفی و ساقط شدن تمام احکام اسلام، تأکید نمایند.(6)اما آنچه آنان را از این اقدام بازمیداشت، ترس آنها از ابراز چنین ادعایی بود. سرانجام زرّینتاج که در بیحیایی و بیشرمی در میان آنان شاخصتر بود، پذیرفت این ادعا (که هنوز علیمحمد شیرازی هم از آن بیاطلاع بود) را علنی کند.
این وضع سبب شد تا جز عدهی اندکی که از بابیگری بیزاری جستند، مابقی بابیان، جانمازها را برای همیشه جمع کنند و روی از اسلام برگردانند. پس از این عمل وقیحانه، سرکردگان این گروه به خود القاب دهان پُرکنی بخشیدند.(انی انا اللهی)(7)آنها در گستاخی خود، هیچ قید و بندی را رعایت نکرده و به چنان عیش و عشرتی دست زدند که قلم از نگارش آن شرم دارد.(8) این رفتارها تا بدان جا پیش رفت که مسلمانان آن نواحی به خشم آمده و بر آن گروه، بیپروا حملهور گشتند و در نزدیکی قریهی نیالا، آنها را به شدّت تنبیه نمودند.(9)
کار تا جایی بالا گرفت که موجب گشت، بابیان سایر نقاط، واکنش سختی نشان دهند؛ به طور مثال در پس این وقایع، بابیان مراغه از بابیگری بیزاری جستند(10) و حتی به نوشتهی مورخان بهائی، ملاحسین بشرویهای (از جملهی اولین پیروان علیمحمد شیرازی و جزء حروف حیّ) چنان به خشم آمد که میگفت: «اگر من در بدشت بودم، اصحاب آنجا را با شمشیر کیفر میدادم».(11)
بنابراین این وقایع موجب گشت تا علیمحمد شیرازی که پیش از آن، خود را باب و یا قائمِ موعود معرفی میکرد، پا را فراتر نهاده و همسو با پیروان خود در بدشت، ادعای نبوّت خویش و نسخ آیین اسلام را مطرح سازد.
پینوشت:
1- ر.ک: عبدالحسین آیتی، کواکب الدریه، قاهره مصر: بینا، محرم 1342، ص 43.
2- بدشت، منطقهای در اطراف شاهرود است.
3- ر.ک: شوقی افندی، قرن بدیع، ترجمه نصرالله مودت، انتاریو کانادا: مؤسسهی معارف بهائی، 149 بدیع، ص 95.
4- شوقی افندی، قرن بدیع، تألیف و ترجمهی نصرالله مودت، تهران: مؤسسهی مطبوعات امری، 123 بدیع، ج 1، ص 107.
5- همان، ج 1، ص 172.
6- سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، بیجا: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 85.
7- عباس افندی، مکاتیب، چاپ مصر: به همّت فرجالله زکی الکردی، 1921 م، ج 2، ص 255.
8- بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، بیجا: مهرفام، چاپ دهم، 1383، صص 98-97.
9- سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، بیجا: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 187.
10- اسدالله مازندرانی، تاریخ ظهورالحق، بیجا: بینا، بیتا، ص 58.
11- همان، ص 110.